- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
ذکر مصیبت تخریب حرم مطهر ائمه بقیع علیهم السلام
چشمم همين كه گشت خوشاقبال، گريه كرد ياد بـقـيع كرد و به هر حـال گريه كرد همراه چار قـبلۀ حاجـات اشک ریخت هـمپـاى چـار كـعـبـۀ آمـال گـريه كـرد يکباره چار كوه كجا بر زمين نشست؟ هفت آسمان به هـشتم شـوّال گريه كرد در كوچه، مادرى به زمين خورد و مجتبى با يادِ آن شـكـسته پـر و بـال گريه كرد با يـاد نـيـنـوا چه به سـجّـاد مىگـذشت بعد از پدر، قريبِ چهل سال گريه كرد با داغ باقـر و غـم صادق دلـم شكـست حتّى به روی شانۀ من، شال گريه كرد بعـد از مـديـنـه، نـوبت كـربـبـلا رسـيد آنجا كه تل به سر زد و گودال گريه كرد
: امتیاز
|
غربت ائمه بقیع علیهم السلام و مصائب آن
از جـنّت الـبـقـیع عـنـایت به ما کـنـنـد "آنان که خاک را به نظر کـیمیا کنند" بعد از حـدود یک سَده از غربت بقیع ای کاش درد بیحـرمـی را دوا کـنـند ایکاش گنبدی روی این چار باغ نور چون گـنـبـد حـریـمِ خـراسان بـنا کـنند باید به دست فرشچیان طرحی از ضریح همچون ضریح کرببلا دست و پا کنند جا دارد اینکه مثل نجف این حریم را صاحبْ مناره، صاحبِ ایوان طلا کنند باب الکریم، رکن اساسیست در حرم بـایـد دری بـرای گـدایـان جــدا کـنـنـد اینجا عزیز میشود آنکس که زائرست حاجت نگـفـته حـاجت او را روا کنند ایکاش بعـد اینهمه دوری و انتـظـار فـکـری برای مـرقـد خـیـرالنـسا کـنند ایکاش بهـر سـاخـتن صحـن مجـتـبی مـا را بـرای کـارگـریاش سـوا کـنـند آنـانکه رزق داده به عـالـم نگـاهـشان "آیا شود که گوشۀ چشمی به ما کنند؟"
: امتیاز
|
غربت ائمه بقیع علیهم السلام و مصائب آن
ای با چهار حجّت حق همنشین، بقیع! تو! ای بهشتِ خاکیِ روی زمین، بقیع! گـاهی زیـارتی به نیـابت ز عـاشـقـان این اشتـیاق و حسرت ما را ببین بقیع زائر، ضریح، گنبد و گلدسته، سنگفرش تـقـدیر تو نـوشته شده اینچـنین، بقیع! روزی طوافْ دورِ ضریح تو میشود آری! قسم به عصر، به زیتون، به تین؛ بقیع! گـفتم بهـشت چـیست خـدایا؟ ندا رسید جـاییست بینـظـیر؛ شبـیه همین بقیع آل سـعـود رو به زوال است بیگـمان از بـرکـت ائـمّـۀ مدفـون در این بقـیع مائیم و فتح شبه جزیره که دور نیست آل سـعـود و این نـفـسِ آخـرین؛ بقـیع!
: امتیاز
|
ذکر مصیبت تخریب حرم مطهر ائمه بقیع علیهم السلام
بـقـیـع بُــقـعـه نـدارد، ولـی بـقــا دارد ضریح و صحن ندارد، ولی صفا دارد برای گـنبد و گـل دسته که نیامده است گــدا بـه خـانـۀ اربــاب الــتــجــا دارد کـنـار صحـن و سـرای پـیـمـبر اکـرم خـرابـه بـودن آن آسـتـان "چـرا" دارد جبین بسای به خاک درش که این درگاه به قـدر چـشـم هـمه خـلـق تـوتـیا دارد به جبرئیل کند فخر از سعادت خویش کـبـوتـری که در آنجـا بـرو بـیـا دارد کجا رواست که قبرش غریب و ساده شود کـسـی که در هـمـه تـاریخ آشـنـا دارد بقیع و غربت آن را چه خوب میفهمد دلـی که اُنـس به گُـلدسـتۀ رضا دارد به خـط خـون به سر کـوچۀ بنی هاشم نوشتهاند که: یک دست هم صدا دارد به خـاکبـوسی آن آسـتـان مرا بـبـرید که این گـلـوی رمق دیده عقـدهها دارد
: امتیاز
|
غربت ائمه بقیع علیهم السلام و مصائب آن
حتّی بدون صحن و گنبد هم صفا دارد این خاک غیر از بوی غم بوی خُدا دارد مُشتی از آن را چند سال قبل بو کردم دیدم که عطری مثل خاک کربلا دارد گرچه تبرِک جُستن از این خاک ممنوع است حتّی غُبارش هم درونِ خود شفا دارد با اینکه از چشم تمام خلـق نا پیـداست از جنس نور این آستان صحن و سرا دارد آری اگر خورشید بر دارد کُلاه از سر از فرط نـورانیّت این صحن، جا دارد جایی که در آن چار تا معصوم مدفونند حـدّ اقل در حـدّ عـرشِ حق، بها دارد دارد هرآنچه این زمین از خیر و از برکت بیشُـبهـه از دستِ امـام مُجـتـبی دارد اینجا چقدر آدم به یـادِ حضرت سـجّاد حال مُنـاجات و تـضـرّع در دعا دارد باافتخار این خاک در هر لحظه میگوید: مـثـل امـام بـاقــر مـن را کُـجـا دارد؟ باید که اینجا فِقهِ ناب جعفری آموخت اینجا تَـشـیُّع قـیـمتی بیش از طلا دارد اصلاً بقیع این حالت زار و پریشان را از شرم قـبرِ حضرتِ خیرُ النّسا دارد با بـودن أمّ البـنـین اینـجـا، دَمِ مغـرب بی روضۀ عبّاس هم چشـمم بُکا دارد از روضۀ بـازوی زهـرا رد شدم امّـا اشـک همه بوی دو تا دستِ جُدا دارد عبّاس، عبّاس است چه با دست چه بیدست هر طور باشد او ادب دارد، وفا دارد
: امتیاز
|
غربت ائمه بقیع علیهم السلام و مصائب آن
اینجا بـقـیع و گـریه اینـجا جرم دارد با چشم خـیس اینجا تـماشا جرم دارد اینجا هرآنکس حرفی از عشق علی زد انـــدازۀ تــاریــخ دنــیــا جـــرم دارد
: امتیاز
|
ذکر مصیبت تخریب حرم مطهر ائمه بقیع علیهم السلام
قرنی از تخریب رد شد سهم ما شرمندگیست سهم ما از این سکوت و این بلا شرمندگیست دست روی دست بگذاریم تا کی تا کجا قسمت ما تا به کی یا تا کجا شرمندگیست شرطهها با چکمه آنجا رفت و آمد میکنند کار ما از دیدن این صحنهها شرمندگیست روی پرهای کبوترها غبار است و غبار پس نصیب ما در این حال و هوا شرمندگیست وای من آنجا زیارت نامه خواندن مشکل است اولین خط زیارت نـامه با شرمندگیست جای گنبد جای گلدسته در آنجا خالی است ذکر ما در محضر خیرالنسا شرمندگیست از خجالت آب شد شاعر کنار این ردیف در مدینه نام این صحن و سرا شرمندگیست
: امتیاز
|
غربت ائمه بقیع علیهم السلام و مصائب آن
تو بیکـرانـهای و داغ بیکـرانه دیـدهای عجـیب بیوفـایی از اهل زمانه دیدهای فقط نه اینکه دیدهای کبود، رنگ یاس را تو خون تازه لحـظۀ دفن شـبانه دیدهای تو روی بازوی امانت خـدا و مصطفی رَدّ غـلاف تیغ و جـای تـازیـانه دیدهای تو سالهای سال شب به شب سر مزار او اشک امـام بیکَــس مرا روانه دیـدهای حریم حُـرمـتی ولی شـبـیه بیت فاطـمه زیاد از آن هجومهای وحـشیانه دیدهای وقت وداع از مدیـنه زینب و حسین را فتاده روی خاک قـبـر بینشـانه دیدهای چهقدر مهدی آمده سر مزار چار امام؟ چقدر بزم روضههای مخفیانه دیدهای؟ بهلُطف اُمِّبیبَنین تو ای فراتر از زمین چهقدر مجلس عـزای مادرانه دیدهای!! سخن تـمام شد ولی غـم تو نا تـمام ماند که بیکـرانـهای و داغ بیکـرانه دیـدهای
: امتیاز
|
ذکر مصیبت تخریب حرم مطهر ائمه بقیع علیهم السلام
آن بقـعه را دیگـر چرا تخریب کردند قــبـر امـامـان مـرا تـخـریآب کـردنـد یک گنبد ساده و کوچک روی آن بود آن را به شـکـلی ناروا تخریب کردند لا مذهـبان دسـتـور ویـرانی که دادنـد دنـیـای مـا را گـوئـیـا تخـریب کـردند وهـابیـت حـرمـت نمیفهـمـد، محـبّان با دست خود آن بقعه را تخریب کردند بـا آه و نـاله شـیـعـیـان هـم آن بـنـا را قبل از حـضور اشـقـیا تخریب کردند روز عزای شیـعـیان بود، آن حرم را بـا گـریـههای بیصـدا تخریب کردند با قلب خون و سـینهٔ پر درد آن روز آن را به صد شور و نوا تخریب کردند بقعه که چیزی نیست، اصل دین ما را در مـقـتـل کرب و بـلا تخریب کردند
: امتیاز
|
ذکر مصیبت تخریب حرم مطهر ائمه بقیع علیهم السلام
مدینه شهر پیغمبر ولی مستور در غربت تمام شهـر آبـاد و بقـیع نـور در غـربت مدینه سرزمین وحی و اهلش بیخبر از آن تو گویی هست قرآن خدا مهجور در غربت اگر بر دخت پیغمبر سلامی داشتی باید سلامی مختصر با گریهای از دور در غربت کنار مضجع پاک رسول الله، از خصمش نگه داریم بغض خویش را معذور در غربت میان منبر و محراب مخفی روضۀ رضوان مزار فاطمه اینجاست یعنی حور در غربت صفای دیگری دارد بقیع و چار معصومش بقاع نور بارانش چو کوه طور در غربت امامانی غریب اینجا میان بقعهای مدفون و از این خاک میتابد به عالم نور در غربت نه شمعی نه چراغی نه شبستانی نه خدامی نه سقاخانهای یعنی غمی محصور در غربت به یک سو فاطمه اَمُّ البنین بیبنین گریان به یک سو فاطمه بنت اسد رنجور در غربت کجا باید سراغ یوسف زهـرا بگیرد دل نهان تا کی ز شهر مادری، مأمور در غربت بیا یا منتقم چشم انتظارت هست مظلومه به مظلومی که شد خانه نشین بدجور در غربت تمام قـوّت بـازوی مولا را گرفت اینجا غلافی که به بیعت داشت دست زور در غربت امـیـر قـافـله بـازآ امیـرالحـاج رخ بنـما که با دیدار تو شیعه شود مسرور در غربت به ارواح شهیدان با تو هم عهدیم تا آخر به روحی پر ز احساس و دلی پر شور در غربت
: امتیاز
|
ذکر مصیبت تخریب حرم مطهر ائمه بقیع علیهم السلام
چشمم همین که گشت خوشاقبال، گریه کرد یاد بقـیع کرد و به هر حـال گریه کرد همراه چار قـبلۀ حاجـات اشک ریخت هـمپـاى چـار کـعـبـۀ آمـال گـریه کـرد «یکباره چار کوه کجا بر زمین نشست؟ هفت آسمان به هشتم شوّال گریه کرد» در کوچه، مادرى به زمین خورد و مجتبى با یادِ آن شکـسـته پـر و بال گریه کرد با یـاد نـیـنوا چـه به سـجّـاد مىگـذشت بعد از پدر، قریبِ چهل سال گریه کرد با داغ باقـر و غـم صـادق دلم شکست حتّى به روی شانۀ من، شال گریه کرد بعـد از مـدیـنه، نـوبت کـربـبـلا رسـید آن جا که تل به سر زد و گودال گریه کرد
: امتیاز
|
ذکر مصیبت تخریب حرم مطهر ائمه بقیع علیهم السلام
نه قبله در تو که قبلهنماست در تو بقیع نه کعبه کعـبۀ اهل ولاست در تو بقیع هزار مرتبه برتر از عرش حق هستی نیاز خانۀ اهل سـماء است در تو بقیع سکوت محض تو در اوج غربت تاریخ نماد نـالـۀ قـلـب خـداست در تو بـقـیع همین که بیحرم و گنبدی و گل دسته نشان ز واقعهای غم فزاست در تو بقیع به هر دو عالم اگر فخر میکنی چه عجب مـزار مـادر شـاه وفـاست در تو بقـیع به اشک نم نم خود زائرت سحر میگفت شمیم عـلـقمه و کـربلاست در تو بقیع اگر چه مهـد ولایی، به کـربلا نـرسی کجا سری ز تن خود جداست در تو بقیع کنار تـربت مـادر به یاد کـرب و بـلا صدای نالۀ مهدی رساست در تو بقیع
: امتیاز
|
ذکر مصیبت تخریب حرم مطهر ائمه بقیع علیهم السلام
خادمش ابر است و باران، قبرهای بیضریح زائرش خاک است و طوفان، قبرهای بیضریح میشود پرسید داغ، از سنگهای آن حدود ظهرهای داغ و سوزان، قبرهای بیضریح
: امتیاز
|
ذکر مصیبت تخریب حرم مطهر ائمه بقیع علیهم السلام
اینجا نـشـانی از نـگـاه آشـنـایی نیست یا از صـدای آشـنایی، ردّ پـایی نیست طوفـانی از اندوه، دلـتـنگی، پـریشانی جاریست در این دشت، اما ناخدایی نیست مرزی فـراتر از زمین و آسـمان دارد بیوسعت این خاک، گویا ماورایی نیست! قـندیل آه عـاشـقان، فـانـوس شـرم مـاه مشتی ستاره، بیش از اینش روشنایی نیست در غربت این دشت، اما آنچه میپیچد تنها هیاهوی سکوت است و صدایی نیست هر یک بقیع کوچکی در سینهمان داریم مائیم و اندوهی که آن را آشنایی نیست بر شانههای غربت ما، زخـم میروید زخـمی که او را ابتدا و انتهایی نیست مائیم و، ارث چارده قرنِ عـزا، آری! غمگینتر از این قصه، گویا ماجرایی نیست در شعـلههای شرم میپیچم که میبینم شعرم به یاد غربتش، شعر رسایی نیست
: امتیاز
|
ذکر مصیبت تخریب حرم مطهر ائمه بقیع علیهم السلام
یک زمان اینجا زیـارتـگاه بود شـعـر زوّار حــرم بـی آه بــود چـشمها پُـر بود از شـوقِ نگـاه مـرقـدی که بـود بـر دلها پـناه شـیـعـیـان را وعـدۀ دیـدار بـود چـلـچـراغـش دائـمـاً بیـدار بود بـود امـیـد مـسـلـمـانـان بـقــیـع کـربـلایِ دیگـر خـوبـان بـقـیـع باز با نقـشه سقـیـفه رخـنه کرد در مدیـنه با عـداوت فـتنه کرد چشم دیدار حرم را چون نداشت با شقـاوت داغ بر دلها گـذاشت با همان دستی که مولا را زدند با همان دستی که زهرا را زدند باز بـا کـیـنـه نـگـاه انـداخـتـنـد تـیـشه بر این بارگـاه انداخـتـند
: امتیاز
|
ذکر مصیبت تخریب حرم مطهر ائمه بقیع علیهم السلام
فرق دارد جلوهاش در ظاهر و معنا حرم گاه شادی، گـاه غـم دارد برای ما حرم کل معصومین مُعزُّالمؤمنین در عالماند قبرشان قبلهست حالا بیحرم یا با حرم یک حرم در زینبیه، یک حرم در شهر قم یک طرف زائر فراوان، یک طرف تنها حرم اوج غربت در کدامین داغ معنا میشود این که شاهی از کفن محروم باشد یا حرم؟ فکر کن سبط نبی، حتی ندارد سنگ قبر خادم فـرزند او دارد در این دنـیا حـرم در مدینه کاخها با خاک یکسان میشوند بعد از آن، از دور چون دُرّ میشود پیدا حرم گاه معنای حرم هرگز ضریح و بقعه نیست داشت تعبیری دگر در روز عاشورا حرم یک سوی زینب حرم، یک سوی دیگر قتلگاه پیر شد در رفت و آمدهای مقتل تا حرم ناله میزد مادری با اشک، واویلا حسین ناله میزد خواهری با اشک، واویلا حرم
: امتیاز
|
ذکر مصیبت تخریب حرم مطهر ائمه بقیع علیهم السلام
جلـوهٔ جـنّت به چشم خاکـیان دارد بقیع یا صـفـای خـلـوت افـلاکـیان دارد بقیع گرچه با شمع و چراغ این آستان بیگانه است الفـتی با مهـر و مـاه آسـمان دارد بقـیع گرچه محصولش به ظاهر یک نیستان ناله است یک چمن گل نیز در آغوش جان دارد بقیع گرچه میتابد بر او خورشید سوزان حجاز از پـر و بال ملائک سایـبان دارد بقیع میتـوان گفت از گلاب گریهٔ اهل نظر بینهـایت چشمهٔ اشک روان دارد بقیع این مبارک بقعه را حاجت به نور ماه نیست در دل هر ذرّه خورشیدی نهان دارد بقیع اینکه ریزد از در و دیوار او گرد ملال هر وجب خاکش هزاران داستان دارد بقیع در پـناه مـجـتـبی، در ظلّ زینالعـابدین ارتـباط معـنـوی با قـدسـیان دارد بـقـیع بـاقـر عـلـم نـبـی و صـادق آل رســول خفتهاند آنجا که عمر جاودان دارد بقیع قـرنها بگذشته از آن ماجـرا اما هنوز داغ هجدهساله زهرای جوان دارد بقیع آخر اینجا قصهگوی رنج بیپایان توست غصه و غم، کاروان در کاروان دارد بقیع حوریان گیسو پریشاناند در این آستان شاید از انـسـیۀ حـورا، نشان دارد بقیع تربت زهرای اطهر بینشان است ای دریغ تا به کی مُهر خموشی بر دهان دارد بقیع؟ شب که تنها میشود با خلوت روحانیاش ای مـدیـنه! انتـظار میـهـمان دارد بقـیع شب که تاریک است و در بر روی مردم بستهاند زائری چون مهدی صاحب زمان دارد بقیع
: امتیاز
|
ذکر مصیبت تخریب حرم مطهر ائمه بقیع علیهم السلام
همیشه خاکی صحن غریبها بد نیست بقـیع، پنجـره دارد اگرچه مشهد نیست چه دستها که رسیدهست تا بقیع از دور که قد کشیدن زائر به قامت و قد نیست نه صحن مانده، نه ایوان، نه آینه، نه رواق اگرچه خـاک، دلیل نبـود مـرقـد نیست همیشه حـسّ زیـارت حـرم نمیخـواهد که گاه عرض ارادت به رفت و آمد نیست بـرای بـودن در زیــر آفـتــاب ایـنـجــا میان مانـدن و رفـتن کسی مردد نیست »دعای سوتهدلان مستجاب، خواهد شد« در این حرم که اجابت به طاق و گنبد نیست بقیع، خاکی عشق است پس بگو شاعر اگر به شوق ضریح آمده، نیاید، نیست
: امتیاز
|
سالروز جنایت تخریب حرم ائمه بقیع علیهم السلام
یک بغض سخت و سنگین جامانده در گلویم تصویر مشت خاکیست پیوسته روبرویم امـشب نـسـیم رحـمت از جانب مدیـنه عـطـر وجـود او را میآورد به سـویم بـاید کـه در خـیـالـم با قـبـر خـاکـی او از کـوچههای غـربت تا کـربلا بگـویم در کوچه روی یاسی شد رنگِ ارغوانی عمریست روضهخوان روی کبود اویم فـواره میزند اشک از آسـمان چـشمم شد قطره قطره اشکم آغشته با وضویم با این هـمه کـرامت وقـتی حـرم ندارد از غصه خودنما شد رنگ سپـید مویم بر غربتش شب و روز باید ببارم از غم شـایـد بـه آب دیـده تـاریـخ را بـشـویـم بیماریام وخیمست، محض شفای روحم دکـتر نـوشـته باید این خـاک را ببـویم
: امتیاز
|
سالروز جنایت تخریب حرم ائمه بقیع علیهم السلام
بقیع گفتی و دل را دوباره خون کردی شرارِ غربت و غم را بجان فزون کردی بـقـیع گـفـتی و شد تـازه داغ دلـهـامـان مگو که قلب نبی را ز درد، خون کردی سخن ز غربت و تخریبِ جنتُ الزهراست دوباره زنده به دوران، غمِ درون کردی چهار قـبر غـریب و چهـار امام غریب بقـیع! چگونه تحمل تو تا کنون کردی؟ فـرشتـگـانِ مـقـرب به عـرشِ اعـلا را مقیم مُضجعِ بیسقف و بیستون کردی بهشت، گوشهای از این قبورِ نورانیست مرا به جـنّتِ فـردوس رهـنمون کردی ز دیـده خـون رود و نالـهای حـزین آید بـیادِ یـاسِ مـدیـنه، که واژگـون کـردی مدینه گفتی و در شعله سوخت گیسویی دوباره خـاطرۀ کـوچه را برون کردی تو دیدهای که در آتش، حریمِ زهرا سوخت به شعله عصمتِ حق را نظاره چون کردی؟ نــبـود بــاورمـان، زیـر پـا رود مــادر و تو سکوت بر آن دشمنِ زبون کردی! تو دیدهای که لعینی به یاس، سـیلی زد چـسـان مـلاحـظۀ آتـشِ جـنـون کردی؟ چه بَد معـامـله با یـار کـردی، ای امت امام را تو رها، خصم را مصون کردی بپای خـیز مسلـمان! سـپاهِ مهـدی باش! به کنجِ خیمۀ عزلت چرا سکون کردی؟
: امتیاز
|
سالروز جنایت تخریب حرم ائمه بقیع علیهم السلام
ای بقـیع در تو شـکـوه مـدنی میبیـنم نـور پـنهـان نـبـی را عـلـنی میبـیـنـم ای بقیع ای حرم قدس چه آمد به سرت نه دگر صحن و نه بیت الحزنی میبینم باقر و صادق و سجاد حـسینی هستـند قـبـر بیگـنـبدشـان را حـسنی میبـیـنم یک حرم نیست در این منطقه بر چار امام بـوده اما سـتم از خـصـم دنی میبیـنم مرگ بر زمرۀ شیطان صفتان دوران که به هر مجمع شان ما و منی میبینم مرگ بر آل وهاب و همه عـمال فـتن که در آنها همه پیـمان شکـنی میبینم مـرگ بر آل سـعـود و همه اربابـانش که در این طایـفه مكـر عـلنی میبیـنم ماجراییست پُـر از توطئه تاریخ بقیع ز آن دل شیعه ملـول و محـنی میبینم مــرگ بـر آل امـیّـه فِــرَقِ سـفــیـانـی نسل آنها بـدتـر از شـمر دنی میبینم مرگ بر داعش و القاعـده و تکفـیری که در آنـهـا صفـت راهـزنی میبـیـنم این همه ظلم و رجزخوانی این طایفه را نه ز ایمان نه ز حبّ الوطـنی میبیـنم این صنمها همه زائـیدۀ طغـیانگریاند از پسِ این همه بت، بتشکنی میبینم سیصد و سیزده آزاده همین دور و برند اهل عـرشاند ولی من زمـنی میبـینم خواهد آمد بشری که بـشرُ کـیف بشر گـاه او را عـجـمی گه يـمـنی میبـیـنم پیش، ای اهل یمن، تا حرم قدس رسول من شـما را همه اخـوان تـنی میبـیـنم خواهد آمد قـمری که قـمرُ کـیف قـمر زنده از او صد اویـس قـرنی میبـیـنم آری او مهـدی زهـراست همانا او را عـربـیّ و قـرشـیّ و مـدنـی مـیبـیـنـم خواهد آمد که به آفاق زند پرچـم عدل زیر پرچم همه مسکین و غنی میبینم میرسد پـشت سـرِ پرچـم او پرچـمها رنگشان سرخ و سفید و چمنی میبینم
: امتیاز
|